حرفهای خودمانی

سلام بر دوستان عزیز

حرفهای خودمانی

سلام بر دوستان عزیز

از پلیس امنیت عمومی تا هفت ۴۱)

از پلیس امنیت عمومی تا هفت ۴۱)


خلاصه حدود یک ساعت هردومون یه ریز حرف میزدیم. سرباز دم در شیشه ای اومد و شغل ما رو پرسید گفتم دانشجو و آن آقا گفت مدرس و منتقد سینما بلافاصله شناختمش آقای فراستی بود مسعود فراستی که در برنامه هفت تلویزیون بعنوان منتقد و کارشناس حضور پیدا میکرد. خودم را جمع و جور کردم و گفتم استاد فراستی درست شناختم گفت بله گفتم از بدو ورود  چهره شما برام خیلی آشنا بود ببخشین نشناختم. تواضعش ستودنی بود که حدود یک ساعت با من دانشجو هم کلام بود ولی اصلا از اینکه کیه حرفی نزد. خلاصه از این به بعد موضوع بحثمون عوض شد اینقدر حرف و سوال تو ذهنم داشتم که نمیدونستم کدومو بگم. اولش اون گفت تو اداره گذرنامه توی حیاطش سیگاری روشن کرده بودم و مشغول کشیدن بودم که یه سرباز وظیفه اومد و به من گفت: چیکار میکنی؟ گفتم دارم بمب میذارم. گفت اینجا سیگار نکش برو بیرون و خلاصه شروع کرده بود به کل کل کردن با سربازه. ناگفته نمونه که آقای فراستی هم رک بود و هم کمی بد دهن.از فحش دادنم ابایی نداره. خلاصه میگفت رئیس اون بخش که منو میشناخت اومد گفت فراستی من مخلصتم سربه سر اینا نذار هر کار دیگه خواستی بکن و به سرباز وظیفه گفت برو پی کارت. بهش گفتم فکر نمیکنید بعد از قضایای یک سال اخیر صدا و سیما پیش مردم منفور شده باشه؟ کاملا تایید کرد. بعد گفتم پس شما چرا...؟ گفت اولا منم مثل بقیه دغدغه نان دارم( میگفت تا این سن هنوز نه خونه دارم نه ماشین) ثانیا اگه من نیام یه .... دیگه را میارن اونجا جای من. من حرف خودمو میزنم و اصلا ملاحظه ای نمیکنم.......ادامه دارد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد