حرفهای خودمانی

سلام بر دوستان عزیز

حرفهای خودمانی

سلام بر دوستان عزیز

صبح دیروز

صبح دیروز


دیروز عصر از اتوبان کرج به سمت تهران در حرکت بودم. دیدم روی یکی از بیلبوردها نوشته بود : روزنامه صبح به زودی می آید. بی اختیار به یاد روزنامه صبح امروز افتادم. روزگاری تمام دلخوشیم خواندن آن بود. سال ۷۸ تازه به دانشگاه صنعتی اصفهان وارد شده بودم. ۱۴ واحد بیشتر نداشتم که اکثرا هم دروس عمومی بود. اکثر روزها کلاسها صبح تا ظهر تمام میشد و من تا ساعت ۴:۳۰ که سرویسها به سمت اصفهان حرکت میکرد به سالن مطبوعات کتابخانه مرکزی میرفتم. روزنامه های هر روز ساعت ۱:۳۰ به دانشگاه ما میرسید. قبل از آن روزنامه های دیروز را مرور میکردم. آنروزها تعداد روزنامه های طیف اصلاح طلبان قابل توجه بود. شاخص ترین و دوست داشتنی ترین آنها که من دوست داشتم خرداد و صبح امروز بود. بعضی اوقات تا ظهر طاقت نمی آوردم. تازه امکان استفاده از اینترنت در کتابخانه دانشگاه ممکن شده بود. سرعت اینترنت هم در حد تیم ملی. وارد صفحه صبح امروز میشدم . ابتدای صفحه نوشته بود صبح امروز روزنامه الکترونیکی صبح ایران دانستن حق مردم است. اسفند ماه ۷۸ بود که یک روز صبح همان روزنامه محبوبم در تیتر اصلی خود نوشت شلیک به مغز اصلاحات. چند روزی را با نگرانی و التهاب گذراندم تا دوباره همان روزنامه در تیتر اصلی نوشت سعید لبخند زد کمی دلم آرام گرفت. نمیدانم در اردیبهشت سال ۷۹ بود که بعد از آن سخنرانی معروف حضرت .... مطبوعات اصلاح طلب به اصطلاح فله ای توقیف شدند و اعلام شد که تا برگزاری دادگاه، توقیف موقت هستند. بیش از ۱۰ سال میگذرد و هنوز توقیف موقت آنها به پایان نرسیده است......باز هم دستشان درد نکند راضی هستیم به رضای خدا

پنجشنبه همگی به یاری مردم ستمدیده پاکستان بشتابیم



پنجشنبه همگی به یاری مردم ستمدیده پاکستان بشتابیم


اللهم اهل الکبریاء و العظمه

اللهم اهل الکبریاء و العظمه


به این مناسبت خیلی حرف برای گفتن دارم در اسرع وقت مینویسم.


یادش بخیر سال ۸۵ . در طول ماه رمضان مرتب جلساتی که در کانون توحید برگزار میشد شرکت میکردیم. قرار بود نماز عید فطر هم به امامت دکتر کدیور در هنرستان کارآموز -خیابان سردار جنگل- برگزار شود. صبح عید فطر که به آنجا رسیدم دیدم تقریبا طیفی از اصلاح طلبان و نهضت آزادی و جبهه ملی حضور داشتند. دکتر سروش هم آمده بود.مهندس سحابی. مهندس توسلی.دکتر شیرزاد... کدیور نماز را خواند و بعد از نماز در خطبه اول مسائل خیلی خوبی در رابطه با مسائل دینی و فقهی و مباحات و محرمات ایراد نمود-مخصوصا در مورد روابط دختر وپسر در چارچوبی خارج از ازدواج دائم یا موقت که به شدت آن را رد کرد- . اما در خطبه دوم شروع به انتقاد از دولت نهم و تفکرات خرافی  و انحرافی که توسط این دولت رواج  یافته بود کرد و چنان خطبه ای ایراد کرد که با خود گفتم این از اینجا بره بیرون یکسره راهی اوین میشود.چند بار در طول سخنرانی با تشویق حضار مواجه شد. خلاصه خاطره خیلی خوبی بود.یکبار برایم اتفاق افتاد از سال بعد دیگر اجازه برگزاری نماز را ندادند....دستشان درد نکند

در مسیر گل و لای

در مسیر گل و لای


امسال با خودم شرط کرده بودم سریالهای ماه رمضان را نگاه نکنم اما بحثهایی بین افراد مختلف در محیط کار وغیره مطرح میشد که من را کنجکاو کرد یک شب آنها را امتحان کنم. سریال شبکه محترمه ۲ که همان بحث تکراری روح و عالم برزخ و این چیزهاست که هر سال تکرار میشود و دیگر مشمئز کننده شده است. سریال شبکه فخیمه ۳ هم اگرچه هر چه پیش میرود موضوعات جدیدی در آن اتفاق می افتد و مشخص هم هست که قسمت آخر همه چیز ختم بخیر میشود، اما موضوع کلی آن از این جهت جالب است که چگونه ناگهان بحرانهای غیرمنتظره که در مخیله انسان نمیگنجد گریبان انسان را میگیرد و همه چیز را زیرورو میکند. اما سریال شبکه معظمه ۱ در مسیر زاینده رود است اما اینقدر لهجه اصفهانی بد و مضحک توسط هنرپیشه ها تقلید میشود که آن را همانند زاینده رود در سالهای اخیر به مرده رود تبدیل کرده است. اصولا لهجه اصفهانی شامل دو بخش است که آن را متمایز میکند. یکی آهنگ و دیگری کلمات و نوع تلفظ آنها. غیراصفهانیها کمتر متوجه میشوند که طرف چقدر بد اصفهانی صحبت میکند اما یک اصفهانی اصیل اگر این ترکیب آهنگ و تلفظ درست صورت نگیرد کاملا متوجه میشود. برای همین در این چند وقت چندین بار از من سوال شده است که کدام یک از هنرپیشه ها لهجه درست دارند. کاملا مشخص است که فرهادی اصفهانی اصیل است. پسر برادر حاج آقا سماواتی هم خیلی خوب اصفهانی صحبت میکند اما نمیدانم که اصفهانی است یا نه که اگر نباشد فوق العاده کارکرده است. بعد از اینها نوبت به میترا (بهنوش طباطبایی) میرسد که اگرچه اصفهانی نیست اما بسیار خوب(البته نه عالی) توانسته گویش اصفهانی را از کار در بیاورد.همچنین نقشی را بازی کرده که به نظر من ایولا دارد. نامزدش قتل کرده، جلوی چشم او آدم کشته، کثافت کاریهایش هم آشکار شده ، پدرش هم شدیدا اصرار به جدایی او از مهران دارد اما او مثل شیر پشت شوهرش ایستاده، به او عشق میورزد و او را حمایت میکند. آفرین به غیرت این شیرزن. به هر حال امیدوارم خانم سارنگ(مهرانه مهین ترابی) این پیرمرد را از تنهایی دربیاورد و عاقبت جواهر(افسانه پاکرو ) هم ختم بخیر شود.

شوی ایرانی به سبک دولت دهم

شوی ایرانی به سبک دولت دهم


روز جمعه ۵ شهریورماه در اخبار صدا و سیما خبر جالبی پخش شد. گفته شد که به دلیل ماه مبارک رمضان و عدم انجام سفرهای استانی وزرا در این ماه، وزرای دولت در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران گرد هم آمده اند تا از نزدیک به حل مشکلات مردم بپردازند. خیلی خیلی مضحک است. اولا این مساله که قبلا رسما اعلام نشده بود که اگر شده بود حدود سه چهار میلیون نفری به دانشگاه تهران می آمدند. ثانیا اینها که آمده بودند چه کسانی بودند و چگونه مطلع شده بودند. خانم وزیر بهداشت عزیزمان ( به چشم خواهری) میفرمودند که ما در چارچوب قانون به مشکلات رسیدگی میکنیم. خنده آور است که قانون مملکت را ارگانهای ذیربط نمیتوانند اجرا کنند و باید وزیر در این مساله مستقیما دخالت کند. البته قبلا مشابه این کار توسط رئیس قوه قضائیه هم انجام میشد که با توجه به حدود هشت میلیون پرونده ای که در دادگاهها داریم مضحک اندر مضحک است.تا ببینیم چه میشود.....

فاجعه

فاجعه


همگی مطلع شدیم که یک فاجعه انسانی در کشور همسایه و برای مردم مسلمان این کشور اتفاق افتاده است. از قضا این حادثه دلخراش با ماه مبارک رمضان همزمان شده است. اینجور که پیداست متاسفانه این فاجعه عظیم در مقابل اعمال و عبادات ماه رمضان در کشور ما فروغ کمی پیدا کرده است. دیروز مسافت زیادی را طی کردم و حتی یک غرفه کمک به سیل زده ها را پیدا نکردم به مساجد هم سرزدم اصلا انگار نه انگار و اظهار بی اطلاعی میکردند. از آنطرف خیابانها مملو از بیلبوردهای مربوط به توزیع افطاری در کجا و فلان مراسم در کجا و سخنرانی فلانی در کجاست. غرفه های پذیرایی شهرداری در همه جای شهر به چشم میخورد . مردم هم که رضایت پدر مسعودی و ازدواجش با جواهر و همچنین عاقبت کار بزرگ و اسماعیل  نقل محافلشان شده است. آیا کمک به مردم سیل زده مقدم بر اعتکاف و افطاری دادن نیست. امید آن دارم که مردم در این ماه به آه این مردم ستمدیده لبیک بگویند و بدانند که هیچ اجری بالاتر از این نصیبشان نخواهد شد.

از پلیس امنیت عمومی تا هفت (۷)

از پلیس امنیت عمومی تا هفت (۷)


دیدم با هیجان خاصی اومد بیرون. گفتم چی شد؟ گفت بابا این بابا دلش از ما پرتره. یه ساعته داره باهام درددل میکنه خیلی آدم باحالیه. بعد فراستی شماره تلفن همراهشو  بهم داد و گفت اونجا رفتی افهء بسیجی و حزب الهی نذاریا این بابا از اوناش نیست از خودمونه. صاف و صادق باش باهاش. خداحافظی کردیم و بعد من رفتم داخل. جناب سرهنگ با لباس شخصی و اتو کشیده و ظاهر مرتب و باکلاس بود. بعد از سلام و تعارف گفت خوب چی شده. گفتم گذرنامم آب خورده اومدم عوضش کنم. گفت مگه چند ساله شناسنامه داری (فهمیدم داره میره تو فاز شوخی) گفتم از وقتی یادم مییاد. گفت گذرنامه برای چی میخوای؟ گفتم برای رفتن به خارج از کشور. گفت برای چی اصلا باید بری خارج گفتم میخوام برم خلاف شرع کنم ...دیگه کم آورد. خلاصه از مسائل اقتصادی اجتماعی فرهنگی و سیاسی با هم حرف زدیم و از وضعیت دانشگاهها و وقایع پس از انتخابات. منم کاملا نظرات خودمو میگفتم. البته ایشون سعی میکرد فقط سوال بپرسه و نظری از خودش نگه. خلاصه توی طول حرفامون ۲-۳ بار سفارش چایی داد و کلی از بحثمون سر کیف اومده بود خلاصه بش زنگ زدن و گفتن جلسه داری بهم گفت خیلی باهات حرف دارم موبایلمو گرفت و گفت اگه اشکال نداشته باشه حتما بات تماس میگیرم همو ببینیم منم ابراز خوشوقتی کردم. گفت همین الان جواب نامتو فکس میکنم اداره گذرنامه فردا اول وقت برو اونجا دنبال کارات. روبوسی کردیم و خداحافظی. راستی هنوز در این سیستم آدمهای خوب و با معرفت هم پیدا میشوند.